از تدریس پشت در اتاق عمل تا کشف فرمول عاشقی
تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۹۱۹۱۲۳
خبرگزاری فارس-همدان، سولماز عنایتی: کتاب را باز کرد، انگار میخواهد تفال بزند به فرمول و نمودار. صفحه سمت چپ را ورانداز و مردمک چشمانش دو بار از بالا تا پایین طی طریق میکند، کتاب را بست و روی تریبون چوبی چند صد ساله گذاشت.
دست به گچ سفید و صورتی متبرک کرد و از سمت چپ تابلو عدد و رقم و مساوی و توان چید، عجب خطی چنان قوس X را با آب و تاب نوشت که نگو؛ لحظهای برگشت و یکدست دخترکان مات و مبهوت را دید صدایی در کلاس نبود به جز همان تقتق گچ روی تخته سیاه.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با کفش پاشنه تخمهمرغی طول تابلوسیاه را گز کرد. این سوی تخته نمودار و پایین آن فرمولهای جانکاه مشتق را نوشت؛ تقریبا تمام تابلو عدد و رقمی شد انگار که فرمولهای سفید با نمودارهای صورتی کورس گذاشته باشند.
یک ربعی از آغاز زنگ و برپا و برجا گذشته و کلاس پر شده از علائم ریاضی، معلم رو به سوی دانشآموزان کرد و گفت: «خب... مبحث امروز مشتق است».
مقنعه سورمهای تاب خورده روی شانههایش میزبان گچ شده و نگاه بچهها خیره به رد گچ روی مقنعه خانم معلم. درس روی تابلو است اما درس بزرگتر روی مقنعه خانم معلم نقش بسته، نگاهها را دنبال کرد و با پشت دست تکانی به پیچ و تاب چارقد کرپش داد تا بلکه اثرش محو شود غافل از آنکه نقش انگشتان گچیاش مقنعه را دوبله گچی کرد.
بچههای کلاس ریاضی A۵ دو زنگ پشت سر هم آن هم دوشنبهها ریاضی داشتند؛ اول صبحی پای X , Y و مجهول و معلوم مینشستند و آخر ۴ ساعت با مغزهای آماس کرده کوییز میدادند. خدایی روش تدریس خانم معلم حرف نداشت و با بچهها کنکوری کار میکرد، همه هدفش فرمولهای کوتاه و جوابهای دقیق است تا دانشآموزان ثانیههای کنکور را در نوردند و آیندهساز شوند.
روز و هفته و دوباره روز و هفته از پی هم گذشتند و هر هفته دو بار آن هم هر بار چهار ساعت درس ریاضی نشخوار میکردند و دوباره روز از نو ریاضی از نو، تا اینکه یک دوشنبه خانم معلم بیحوصله و بیرمق تخته سیاه را بغل کرد و گچ به دست رادیکال نوشت و ۴ را برد زیر رادیکال.
بیمقدمه و بیحرف و حدیث مساوی و جواب ۲ را هم نوشت، خط پایین ۲ را زیر رادیکال برد و جواب ۱.۴۱۴۲ را نوشت؛ دستش بر تابلو عمود شد که این عدد بیقواره و اعشاری را زیر رادیکال ببرد اما انگار پشیمان شده باشد رو به سوی بچهها کرد و گفت «دخترا! از دیروز فهمیدم من رفتم زیر رادیکال و احتمالا هر روز چهارم دو میشود و دویم، یک و خردهای و همین طور ادامهدار نمیدانم تا کی!». هیچ کس چیزی نفهمید، او کلامش را پشت فرمول و قواعد ریاضی پنهان کرد و گفت «البته هنوز حرفم تمام نشده مهمان ناخواندهای هم دارم که هر روز به توان ۲ و ۴ و ۸ و .... میرسد و بزرگ و بزرگتر میشود»؛ با صدای کمی بلندتر که نشان از تأکید و فهم بیشتر درس باشد گفت «یعنی من هر روز .... و او روز به روز بزرگتر میشود».
«متوجه شدید؟ با لحن سوالی دوباره گفت متوجه شدید؟» قواعد توان و رادیکال را همه بلد بودند اما چرا خانم معلم میرود زیر رادیکال و دقیقا چه چیزی تند تند به توان میرسد.
معلم سکوت کرد و دانش آموزان پچپچ کنان دَر گوشی حباب نترکیده ذهنشان را به سوی هم حواله دادند؛ طولی نکشید که این معادله ساده و در عین حال پیچیده را فهمیدند از آن به بعد سکوتی مبهم کلاس را فراگرفت و زنگ گوشخراش تفریح جنجال به پا کرد و قفل سکوت را شکست.
فردای آن روز زنگ خطر کرونا هم دوباره نواختن گرفت و کلاسهای حضوری به آنلاین بدل شد، اما معادله خانم معلم چه میشود؟ تقابل توان و جذر چه میشود؟
کلاس درس پشت در اتاق عمل
به سراغ خانم معلم میروم و معمای توان و جذرش را میپرسم، پای صحبت خانم هنگامه رشیدیان؛ دبیر ریاضی دوره متوسطه مینشینم. او داستان معادله پیچیدهاش را روایت میکند و من مینویسم: «۱۲ سال سابقه تدریس در آموزش و پرورش دارم، در این سالها همواره عاشقانه کلاس ریاضی برگزار کردم و به شوق دانشآموزان و پا به پای آنها گام برداشتم.
هرگز تدریس در کلاس برایم خستهکننده نبوده و با تمام توان بدون اینکه متوجه گذر زمان باشم درس میدهم؛ البته نه فقط درس باشد با دانشآموزان ارتباط دوستانه برقرار میکنم تا آنها هم علاوه بر آموزش متون درسی، مهرورزی بیاموزند.
روزهایم آنلاین یا حضوری با بچهها میگذشت؛ تا اینکه چندی پیش متوجه شدم خیلی زود باید جراحی کنم چون بیماری اسمش را نبر به جانم زده، برای عمل جراحی به تهران منتقل شدم هر چند پیش از آماده شدن ابتدا لپتاپ و مونوپاد را بین وسایلم جا دادم و با دکتر تماس گرفتم و گفتم عمل حتما حتما روز یکشنبه باشد.
به خاطر اینکه دوشنبهها کلاس داشتم و باید به بچهها درس میدادم، دکتر همراهی کرد و من با ابزار تدریس آنلاین به بیمارستان رفتم و در کنار تخت بیمار پیش از هر چیز دیگری لپتاپ و تابلو وایتبرد گذاشتم.
بستری شدم و منتظر ماندم زمان جراحی برسد در این فاصله یک فیلم ۴۵ دقیقهای از درس روز دوشنبه آماده و برای دانشآموزان ارسال کردم تا بچهها جا نمانند، به ویژه اینکه دخترها به روش تدریسم عادت کرده بودند، حتی بعد از عمل هم در بیمارستان برای دانشآموزان کلاس آنلاین برگزار کردم.
بعد از مرخص شدن و انتقال به همدان دوره رادیوتراپی روزانه شروع شد و دکتر دو ماه مرخصی استعلاجی برایم نوشت؛ اما تصمیم گرفتم از مرخصی استفاده نکنم و در این مدت همزمان با درمان تدریس کنم چون وسط سال تحصیلی بود و جایگزینی معلم برای دانش آموزان بسیار سخت.
ناگفته نماند کلاسهای درس دوباره حضوری شد، با این حال وجدان کاریام قبول نکرد دو ماه بچهها بدون معلم باشند، به همین خاطر زمان رادیوتراپی را اول صبح تنظیم کردم و هر روز ۷ صبح رادیوتراپی میشدم و از آنجا میرفتم مدرسه دنبال تدریس.
تمام این مدت اولین نفری بودم که درمان انجام میدادم و از آنجا میرفتم منزل و رخت رادیوتراپی را عوض میکردم و به شوق بچهها میرفتم مدرسه.
خداوند کمک کرد تا از عهده درمان و تدریس همزمان برآیم؛ گاهی حالم کمی خراب میشد اما باز هم دلم طاقت نیاورد دانشآموزان بدون معلم و از درس مهمی مثل ریاضی جا بمانند، عشق به بچهها و خداوند در این راه خیلی مرا کمک کرد.
وقتی از رادیوتراپی میرفتم مدرسه با دانشآموزان و تدریس سرگرم میشدم و بیماری ناخوانده و درد را کلا فراموش میکردم، امیدوارم این دو هفته آینده هم خداوند یاری کند و بچهها با موفقیت امسال را به سرانجام برسانند؛ راستش را بخواهی معلمی فقط عشق است و بس.»
خانم رشیدیان هنر عشق ورزیدن آموخته و بیهیچ چشمداشتی آن را نثار دانش آموزانش میکند، عشق و علاقه به شغلش او را وادار کرده همزمان جنگ با سلولهای سرطانی کتاب و تدریس را کنار نگذارد. به نظرم وجدان کاری، فداکاری، مهربانی، مسؤولیتپذیری و هزاران واژه دیگر باید در برابرش سر تعظیم فرو آورند.
در تب و تاب تدریس/ وقتی دانش آموز رخت فرزندی بر تن میکند
رشیدیان پلی میزند به روزهای دور زمانی که سودای دبیری شب و روزش را گرفته بود، او میگوید و من نقل میکنم: «از دوران مدرسه به تدریس علاقمند شدم اما به دلیل شرایطی خیلی زود ازدواج کردم و درسم ناتمام ماند، عشق به معلمی باعث شد ادامه تحصیل بدهم به سختی درس خواندم و انگیزه تدریس مرا به سمت جلو یعنی دیپلم و دانشگاه هول داد.
علاقه ابزاری شد در رشته دبیری ریاضی وارد دانشگاه شوم و فرصت تدریس برایم فراهم و در این سالها انس به دانشآموزان موتور محرکه ادامه کارم شد.
همیشه همان حس و حالی که نسبت به بچه خودم دارم به همان اندازه دلسوز دانشآموزانم هستم، حتی حال و هوای این بچهها هم در من تاثیر میگذارد. به یاد دارم یک روز دانشآموزی آمد پای میز، دیدم اشک در چشمانش حلقه زده پرسیدم چه اتفاقی افتاده، گفت «خانم معلم دندانم درد میکند».
با شنیدن این جمله چند ثانیه طول نکشید دندانهایم درد گرفت، انگار درد او به من منتقل شده بود تا همین اندازه با این بچهها مانوس هستم و شرایطشان برایم مهم است از وضعیت تحصیل و آینده شغلی تا تربیت آنها همه جوره راهنمایی میکنم و هر کاری از دستم برآید مضایقه نمیکنم.»
مشق محبت/ معلمی که جان و روح را تعلیم میدهد
خانم معلم گریزی هم به خاطرات دوره تدریساش میزند از روزهایی که در مناطق محروم کلاس درس برپا میکرد تا معلم ریاضی که شیمی درس داد؛ او با شوق و ذوق گاهی هم با نم اشک خاطره میگوید و من ثبت میکنم: «تمام روزهایی که با بچهها پشت میز و نیکمت نشسته باشی خاطره است، اما تدریس در مناطق محروم گاهی خاطرات غم انگیز به جا میگذارد.
در منطقه محروم درس میدادم و از آنجایی که حس مادرانه نسبت به دانشآموزان دارم متوجه شدم بعضی از بچهها اول صبح خوب درس را متوجه نمیشوند یا حالشان روبراه نیست، با کمی بررسی دریافتم این بچهها بدون صبحانه مدرسه میآیند.
از آن روز به بعد با خودم لقمههای نان و پنیر میبردم و بین بچهها قسمت میکردم، در حقیقت دلم طاقت نمیآورد تا ظهر بدون تغذیه و صبحانه بمانند دوام نمیآوردند.
یادم میآید دانشآموز دیگری داشتم که بیماری خاصی داشت و باید هر چه سریعتر عمل میکرد اما پدرش کارگر ساده ساختمانی بود و امکان تامین هزینه عمل را نداشت؛ یکی دو روز فکر کردم بعد به همکارانم در مدرسه پیشنهاد دادم با هزینه جمعی از معلمان این دختربچه جراحی شود.کار دوا و درمان و بستری هم خودم پیگیری کردم و شکر خدا سلامتی کاملش را به دست آورد.
در قبال این اتفاقات نمیتوانم بیتفاوت باشم؛ نگاهم به دانش آموز مثل فرزند خودم است؛ یکی دیگر از خاطرات سالهای تدریس خاطره دانشآموزی بود با پدر و مادر معلول.
این دختر کمک به حال خانوادهاش بود، یعنی هر کاری از دستش بر میآمد برایشان انجام میداد؛ یک روز ویلچر پدرش را جا به جا میکرد که هر دو با هم زمین خوردند و لب و دندانش آسیب دیده و صورتش از نظر ظاهری مشکل پیدا کرده بود.
اغلب مواقع با هم درد دل میکردیم تا اینکه وسط سال تحصیلی به ذهنم رسید با کمک همکارانم هزینه ترمیم و اصلاح لب و دندان این دختر را جور کنم؛ با عنایت خدا این اتفاق افتاد و صورتش بدون هیچ اشکالی ترمیم شد.
معلمی عاشقی میخواهد به عبارت دیگر باید بلد باشی عشق و علاقهات را نثار دانشآموزانت کنی تا آنها هم یاد بگیرند آدمی با محبت زنده است.»
معلم ریاضی، شیمی درس داد
خانم معلم راست میگفت هر لحظه معلمی یعنی یک عالمه خاطره، گویی زندگی معلمان گره خورده به دانشآموزان و هر دانش آموز یعنی یک زندگی و یک خاطره.
خانم رشیدیان کتاب قطور روزهای تدریساش را باز کرده و یکی یکی از کنج دلش تورق میکند، بعضی از آنها را تعریف و من هم نقل قول میکنم: «یکی از بهترین خاطرات روزهای تدریس من مقطعی بود که شیمی خواندم و همزمان درس دادم.
داستان باز هم مربوط به تدریس در روستا و منطقه محروم است؛ روستایی دورافتاده که یک ساعت و نیم رفت و یک ساعت و نیم برگشت در مسیر بودم. در آن روستا سال آخر متوسطه تدریس میکردم دانشآموزان رشته تجربی سال آخری، آنجا هم مثل همیشه ریاضی درس میدادم.
وسط سال تحصیلی متوجه شدم برای دبیر شیمی این دانشآموزان مشکل پیش آمد و این بچههای کنکوری معلم شیمی ندارند. فکرم مشغول این بچهها بود خصوصا اینکه کنکور در پیش داشتند به مدیر مدرسه پیشنهاد دادم که خودم به دانش آموزان شیمی درس میدهم او هم قبول کرد.
چون هر روز در رفت و آمد به مرکز استان بودم بعدازظهرها کلاس شیمی در آموزشگاه آزاد با هزینه شخصی ثبت نام کردم هر آنچه آموزش میدیدم فردا به بچهها درس میدادم؛ سعی کردم کنکوری یاد بگیرم و مباحث را منتقل کنم.
البته پسرم هم سال آخری بود، از او و معلمش هم کمک گرفتم و پا به پای این بچهها شیمی میخواندم و همزمان تدریس میکردم، بالاخره فصل امتحانات نهایی رسید و نمرات آمد این کلاس صددرصد قبول شدند.
همه بچهها نمرات عالی و بالا گرفتند؛ من معلم ریاضی بودم و بدون هیچ تجربهای فقط به عشق خود بچهها توانستم در این امتحان هم سربلند بیرون بیایم.»
کلام خانم رشیدیان مرا پرت کرد به دوران درس و مشق و مدرسه؛ به روز معلم و جشن کلاسی، یاد شعرهایی که روی تخته سیاه مینوشتیم تا معلممان را خوشحال کنیم. «معلم عزیزم؛ شمع شدی، شعله شدی، سوختی تا هنر خود به من آموختی» یا باد آن روزگاران یاد باد.
پی نوشت: دانش آموزان خانم رشیدیان به رسم قدردانی و دعا برای سلامتی این معلم سختکوش یک کلیپ کوتاه چند ثانیه آماده کردند که با هم میبینیم.
انتهای پیام/89033/
منبع: فارس
کلیدواژه: معلم فداکار کلاس ریاضی دانش آموزان دانش آموز زیر رادیکال درس می دادم بچه ها خانم معلم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۹۱۹۱۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معلمان بهترین الگو برای دانش آموزان خود باشند
به گزارش خبرنگار حوزه استان های خبرگزاری تقریب، حجت الاسلام «نادعلی رضا نژاد» در خطبه های این هفته نماز جمعه مصلای شهر گالیکش ضمن تبریک هفته معلم و اشاره به بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با معلمان، اظهار کرد: معلمان عزیز باید مراقب اخلاق، رفتار و گفتارشان باشند چون دانش آموزان آنها را به عنوان الگوی خود می پذیرند.
به گفته وی؛ آموزش و پرورش برای رسیدن به اهداف مورد انتظار هم تلاش زیاد می خواهد هم همت مضاعف، معلم باید دانش آموزان را هم تعلیم دهد و هم تربیت، معلم در کنار آموزش و تعلیم باید دانش آموزان را تربیت کند، مدرسه خانه دوم است، اگر دانش آموزی در خانه تربیت نشده است باید در مدرسه با همت و تلاش و زحمات معلم تربیت شود.
امام جمعه شهر گالیکش با بیان اینکه جامعه و به ویژه خانواده ها از معلمان انتظارات زیادی دارند، تصریح کرد: پرورش هویت و تربیت دانش آموزان، امید آفرینی در بین دانش آموزان، تشویق آنها به مشارکت در فعالیت های اجتماعی ومهارت آموزی از جمله انتظارات از معلمان است.
وی افزود: معلم، مربی، دانشمند و عالم می تواند جامعه را هدایت کرده و به خوشبختی و سعادت برساند.
حجت الاسلام رضا نژاد با تسلیت فرارسیدن سالروز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، ابراز کرد: امام صادق علیه السلام حق بزرگی به گردن ما دارد چون آنچه الان در دست ماست از معارف دین، احکام و تفسیر قرآن از وجود امام صادق علیه السلام است.
وی ادامه داد: صبر و استقامت، امانتداری و صداقت، ادب و اخلاق و ساده زیستی از ویژگی های شیعیان امام صادق علیه السلام است.
امام جمعه شهر گالیکش مسئله فلسطین را مهمترین مسئله دنیای امروز دانست و گفت: امروزه می بینم که دانشجویان آمریکا و اروپا در حمایت از مردم فلسطین و علیه رژیم صهیونیستی قیام کرده اند؛ اما پلیس آمریکا و کشورهایی که مدعی حقوق بشر هستند با برخورد وحشیانه با دانشجویان مقابله می کنند.
وی در پایان با گرامیداشت هفته صلیب سرخ و هلال احمر خاطر نشان کرد: نیروهای خدوم و زحمتکش هلال احمر همیشه در خط مقدم رفع مشکلات ناشی از اتفاقات و حوادثی که در کشور رخ میدهد بوده و برای رفع این مشکلات تلاش میکنند.
انتهای پیام/